دوشنبه، ۲۲ اسفند ماه ۱۴۰۱ به دعوت از معاونت گردشگری برای شرکت در یک جلسه عازم تهران بودم؛ عنوان جلسه را گردشگری تعالی اعلام کردند.
به رسم همیشه فیشهای مرتبط با گردشگری تعالی را تجمیع کردم، لب تاپم را برداشتم و عازم تهران شدم.
جلسه در معاونت گردشگری آغاز شد. حاضرین در جلسه که علی الظاهر از همکاران یکی از قرارگاههای سپاه بودند بحث را شروع کردند.
بیان مشکلات گردشگری ایران، فاصله گردشگری کشور با مبانی و ارزشهای انقلاب اسلامی. به مساله گردشگری تعالی بخش ورود کردند و کارهایی که انجام دادهاند.
بحث با تعریف در مساله گردشگری تعالی شروع شد و کارهایی که انجام دادهاند.
چند نقد و پیشنهاد کلی داشتند:
- موضوع به برخی سایتهای گردشگری ایران رسید و اینکه متاسفانه آنچنان که باید ایرانی اسلامی نیست، پیشنهاد برخی تغییرات در سایت ها را داشتند تا مطابق با آنچه باید باشد بشود؛ (شاید بنده خدا منظور دیگری داشت ولی این چنین بیان کرد)
- نقدی به راهنمایان گردشگری شد و اینکه راهنمایان ما آنگونه که باید باشند نیستند و خیلی از آنها بی دین هستند و اعتقادی هم به ایران و اسلام ندارند؛ تورهای خارجی هم بهانهای برای خوشگذاری و عبور از خطوط قرمز است.
- در همین رابطه، پیشنهاد کارت راهنمای تعالی بخش داده شد که دورههای آموزشی طراحی شود و کارت تعالی بخش ارائه شود به راهنمایان.
- در ادامه هم یکی از سخنرانان جلسه که عنوان پژوهشگر داشتند به نقد از سازمان جهانی گردشگری پرداختند و اینکه ارزش های آنها در قالب مفاهیم ما ترجمه نمی شود.
نوبت من شد،
عرض کردم، من به عنوان یک کارشناس گردشگری که تقریبا ۱۰ سال در صنعت گردشگری بصورت مستقل فعالیت دارد و موسسه گردشگری هم دارد عرایضی رو خدمت شما بیان میکنم (چقدر مودب بودم).
- ابتدا عرض کردم که تاسیسات گردشگری قانون داردند و کتاب دارند و در کنار آنها مگر دست زدن به آثار ملی و آثاری که ثبت جهانی شدهاند چنین آسان است؟
- در مورد کارت راهنمای تعالی بخش، به دوستان عرض کردم، در مورد موضوعی که هنوز عرضه و تقاضای آن معلوم نیست. بازار هدف و مقصد آن معلوم نیست، چرا اصرار دارید یک عنوان دیگر به کارت راهنمایان اضافه کنید و تعدادی راهنما را با این امید آموزش دهید و نه بازار کاری برای آن دیده باشید و نه راهکاری برای ارائه محصولات متناسب.
- در مورد نقد دوستان به راهنمایان خیلی ناراحت شدم، مقداری هم رگ میرفندرسکی ام بالا زد، از آنجا که خودم هم راهنما هستم و کارتم همیشه در جیبم است؛ به دوستان گفتم:
اساسا شما چقدر با راهنماها معاشرت دارید که اینگونه آنها را با لنز خودتان قضاوت می کنید. با چه سنجهای آنها را نقد می کنید؟ چرا گمان می کنید که هر تور خارجی و هر راهنمایی که این کار را انجام می دهد هیچ اعتقادی به کشور و اسلام ندارد؟
اتفاقا ما داریم راهنمایان بلاگر، اینفلوئنسر و تاثیر گذاری که ارزش ها و نگاه آنها به ایران و اسلام با ما همسو است. (سوال کلانتر که نمیشد در جلسه مطرح کرد این بود که چرا باید همه را یکرنگ کنید؟ اتفاقا همین تفاوت های فرهنگی زیباست)
یکی از حاضران گفت: نهادهای بالادست از وضعیت گردشگری راضی نیست (البته نمی دانم با چه استناد و مدرکی این حرف رو زد)
گفتم: گزارشات حانبدارانه و بخشی، میتواند موجب ایجاد سوء برداشت شود.
- ، وب سایت unwto را باز کردم و صرفا کدهای اخلاقی را قرائت کردم؛ از جمع پرسیدم آیا این ها مخالف مبانی و ارزش های شماست؟
بحث به سمت گردشگری معنوی کشیده شد (شاید در پست دیگری داستان این گردشگری معنوی را بیان کردم)
یک نقد کلان داشتم؛ ورود دغدغه مندانه به صنعت گردشگری با انجام کار کارشناسی مدیریت شده گردشگری متفاوت است.
اگر دوستان بنا دارند کاری انجام دهند، صنعت گردشگری کم ندارد متخصصان و کارشناسانی که کاربلد باشند و بتوانند نقشه راه تدوین کنند. به سمت همگرایی پیش روید.
داستان من و این جلسات، از مرور این جلسات می توان نکات متعددی را یافت که شاید چالشهای این روزهای گردشگری ماست.